غزل مناجاتی با خداوند
گرچه من پشت درم، راه ندی حق داری گرچه من دربدرم، راه ندی حـق داری بسكه من اين در و آن در زده ام حالا كه خـورده اينجا گذرم، راه ندی حـق داری همه جا پـرسه زدم غـيـر در خانـۀ تـو حــال بشكسته پرم، راه ندی حـق داری از رفيقان شهيـدم به خــدا جـامــانــدم حال كه يك نـفــرم، راه ندی حـق داری گرچه بر سفره تو شاه و گـدا مهمانند بسكه من خيره سرم، راه ندی حق داری بس كه توشاهد عصيان مني امشب كه من گــداي سحــرم، راه نـدی حـق داری به اميدم كه كسي بــاز شـفـاعت بكند طفل شش ماهه مگــر باز وسـاطت بكـند |